One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

ساقیا برخیز و درده جام را


ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

آموزش - زندگی

زندگی خیلی چیزها به آدمها یاد میده ، ولی خیلی سخته بنظرم ، مثلا  انتظار ، حالا  انتظار هرچیزی که میخواد باشه ... ی چیز جدید ، شخص جدید ، کار جدید ، وضعیت جدید ، حقوق ، و سپری شدن زمانی که اصلا قصد عبور نداره ولی همین زمان اگه صبح باشه و تو خواب باشی و 8 صبح باید سر کارت برسی ، مثل موشک به سمت 8 و بعدش عبور میکنه و انگار اصلا از قید و بند هر دقیقه 60 ثانیه و هر ساعت 60 دقیقه و ... عبور کرده و میخواد رد بشه  برسه به 8 صبح  حالا اینها همه یک طرف ، انتظار چیزهای متفاوت کشیدن یک طرف ، فشار عصبی ، کاری ، درسی دانشگاه یک طرف ... عوض کردن خونه هم روش !

یکبار یادمه از نقطه A به B رو شرح دادم الان دقیقا همونه . همه جا ی دنیا یک ماه مونده به سال نو تو برنامه ریزی سال نو هستن و خریدهاشون ، من اصلا به سال نو فکر نمیکنم ، تازه بسرم زده برم عضو کتابخونه ملی ایران هم بشم چون تا ساعت 21 فعالیت داره میتونم بعد کارم از بزرگراه مدرس برم حقانی کمی زبان و کتابهای تاریخی بخونم بعدشم برم خونه (البته این واسه بعد سال و خونه جدید هستش که معلوم نیست کجاست ولی فکر کنم شرق باشه) Anyway  امیدوارم که همه چیز خوب پیش بره .

نتیجه برنامه سربازیم خیلی منو کلافه کرده ، باید پیگیری کنم ولی نمیتونم چون شرکت بهم مرخصی نمیده  همش هم از بی کفایتی خود مدیریت هستش. راستش موضوع شرکت کمی متفاوته ،قضیه اینه که بعد از مدتی سرور هایی که زیر دست منه حدود 34 تا سرور و روی اونها دیتابیس اوراکل داریم یکیشون دیسک سختش مشکل دار میشه از بد شانسی که من داریم این همون سروریه که ماه ها پیش بک آپش رو از روی هارد اکستر نال بردیم روی هارد لوکال خودش ، حالا من  هم نمیدونم که چش شده دقیقا ولی همون هاردش به مشکل بر میخوره ، مدیر مجموعه هم میگه چرا روی لوکاله منم میگم با هماهنگی مسولش چون به مشکل برخورده بود بردیمش روی لوکال و ی جورایی انگار من مقصر هستم ، حالا من زمانی که تحویل گرفتم مجموعه رو یک گزارش از وضعیت اینها داده بودم اردیبهشت 94 بود که اون  تبدیل به نامه شد و در نهایت بعضی ها تغییرات دادند و برخی هم بی اعتنا بودم . بعد مدتی من یک گزارش دیگه دادم شهریور ماه 94 که آقا این وضعیت سرور هاست. حالا طرف اومده میگه اگه دیتاش میپرید چکار میکردیم ؟ من هم دیگه زیادش نکردم ، و فقط از نظر حقوقی گفتم ما گزارش دادیم. ولی اینها همه یجورایی متوجه من شد.

حالا بنظر من آقای مهندس شما که مدیریت بلد نیستی و جو گیر شدی و بخاطر اینکه بهت بگن آفرین به همه چیز میگی بله بهتره همون مدیر پروژه باشی.

تجربه من هم از اون روز به من میگه که اولا خدا کمکت کرد و  احسند به خودت که دوتا گزارش زدی تو گوش مدیرت بدون اینکه کسی بهت بگه گزارش اعلام کن ، دوم اینکه شما با اینکه مستند میکنی و باز هم بیشتر باید توجه کنی و همیشه بدون که چه کار رو بهت سپردن ، یه همچین داده هایی بسیار اهمیت دارن  ولی متاسفانه از اونجایی که خصوصی هستیم کارشناس بدبخت ترین و پر مسولیت ترین عضو مجموعه هستش که نباید اینها رو قبول کنی.

ولی مدیر عزیزم منتظر یک جای خالی درست حسابی از من باش ، بله بزودی خواهی دید که بر اساس یک چرخش روزگار جای من و شما عوض خواهد شد و در نهایت شما از زیر دست بنده رد خواهی شد ولی از اونجایی که من مثل شما بی مسولیت و بی کفایت نیستم هرگز چنین رفتاری را نخواهی دید و کاری خواهم کرد که خجالت زده من بشوید.


دو سال از زندگی من در وبلاگم

جمعه 4 بهمن 1392 اولین پستم در این وبلاگ ، چقدر زود گذشت ! چقدر تلاش و هدفمند ! چقدر فشار  رو تحمل کردم ، چقدر ریسک کردم و شجاعت بخرج دادم. امروز هم بخاطر همه ی اون چیزهایی که اون روز ها کشیدم تونستم تحمل کنم ، خدا رو شکر نتیجه زحماتم داره به بار میشینه ، امیداورم که روزی برسه همون هایی که فقط مدعی بودن ببینن کسی که تنها و بدون پارتی و رابطه داره ادامه میده به کجا ها رسیده و چقدر تونسته موفق تر از اونها باشه و بنظرم این بهترین نشونه و بهترین تبلیغ فرهنگی برای امثال اون آدم میتونه باشه "دیگه عرصه برای اینجور آدم ها داره تنگ میشه و کارشون سخت و هر از چند گاهی دم از این میزنن که باید بریم دیگه جای ما اینجا نیست" بله که جای شما اینجا نیست شمایی که از اول ماجرا  معرف داشتی همینه آخر داستانت یک روزی میشه که دیگه کسی رو نداری و یا حتی اگه داری شرایطش خوب نیست  و چون قبلا بهتر بوده الان بخوای ادامه بدی برات سخت باشه. برام اهمیتی نداره که چه کسی هستی ولی امیدوارم فقط به حق برسی و نه بیشتر و کمتر . آمین


دختری در زندگی من :

قبلا راجع بهش گفته بودم ، چند روزی هست که قصد دارم فاصله بگیرم ازش ، راستش اون هم میدونه این رو ، داره این اتفاق می افته از نظر اون من باید به پاش بمونم ولی من خیلی باهاش حرف زدم تو خیلی از مسائل فاصله داریم ولی اون یه دختر خوبیه اما بچست ، هنوز نمیتونه تصمیم بگیره ، هنوز نتونسته مستقل باشه و خودشو مدیریت کنه مطمئن هستم که تو زندگی به مشکل میخوره  ، من اول خواستم درستش کنم ، بهش نشون بدم راه  رو و خیلی تلاش کردم. اما اون همش لقمه آماده میخواست و همش میگفت بگو چیکار کنم ! بنظرم خیلی سکون داره زندگیش مثل آدم های پیری که همه کارهاشون رو کردن و منتظر هستن که فرشته مرگ بیاد و جونشون رو بگیره  دقیقا مثل همین موضوع منتظر کسی هستن که مرحله ی دیگری از زندگی رو براشون بسازه و  عملا تا اون دوران بی مصرف و فاسد هستن ، خب این موضوع اصلا خوب نیست بنظرم یک آدم کاملا بی هدف میتونه این شکلی زندگی کنه ، متاسفانه هرگز نتونست درک کنه که من تمام تلاشم رو کردم تا تغییر کنه ولی نخواست که بشه ، امیدوارم بتونه  تغییر کنه.


سربازی :

دنبال برنامه سربازیم هستم ، بنظرم ناجا بسیار جای کار داره تا بتونه وضعیت روال اداریش رو بهبود بده ، و درک کنه که وقت و موقعیت جوان مردم براش دارای اهمیت بسیار زیادی هست . بنظرم کسی که مجری سربازی هست که نباید مشکل ایجاد کنه  برای مشمولین و غیره ... بنده یک روز مرخصی گرفتم ، چند روز هم  مرخصی ساعتی و یک غروب بسیار وحشت ناک برای پزشک صرف کردم که فکر کردن به مراحلش حالم رو بد میکنه تازه اقدام اصلی تا بیست روز دیگه  هستش ... این که نشد کار....


مرخصی :

اوضاع مرخصی داغونه اون هم به علت امتحان های تیر ماه و ترم پائیز 94 و برخی مرخصی ها تفریحی که رفتم. تا آخر آذر 2.2 مرخصی بدهکارم و در دی هم 3 روز مرخصی رفتم بهمن و اسفند هم که 5 روز مرخصی دارم با این حساب و کتاب تا آخر سال فقط 2 روز مرخصی میتونم برم.