One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

Target University

UNIVERSITY OF EASTERN FINLAND
UNIVERSITY OF JYVASKYLA
UNIVERSITY OF TAMPERE
TAMPER UNIVERSITY OF TECHNOLOGY
ABO AKADEMI UNIVERSITY
LAPPEENARANTA UNIVERSITY OF TECHNOLOGY
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
DUBLIN CITY UNIVERSITY
UNIVERSITY OF LIMERICK
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
THE UNIVERSITY OF  TROMSO
THE UNIVERSITY OF STAVANGER
THE UNIVERSITY OF AGDER
NORWEGIAN UNIVERSITY OF LIFE SCIENCES
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
TALLINN UNIVERSITY OF TECHNOLOGY


Robo Man

ساعت حدود 5 از محل کارم اومدم بیرون تو این ترافیک خیابون ولیعصر ، خیلی برام جالبه هیچ خودروای دوست نداره شما از پارکینگ وارد خیابان بشید ، آخه چرا !!! هیشکی راه نمیده حتما باید با تهدید و کله زدن ماشین بپری جلوشون تا بهت راه خروج بدن !  بعد همین ها توی آسانسور ببین چه قربون هم میرن ! از اونجا تا پارک وی و مدرس که اومدم همش 10 دقیقه شد ولی امان از اتوبان صدر که به علت چاله های انتهایی و فراز و نشیب هایی که این اتوبان داره اصلا ازش خوشم نمیاد. خونه که رسیدم 8:45 شد. شروع کردم به وب گردی و ... الان ساعت 9:38 هست. خدا رو شکر میکنم که مادر عزیزم غذا تهیه کرده واسم و تو یخچال دارم و الا الان گشنه میموندم .. من باب تنبلی بیش از حد مجاز  خیلی جالبه که همکارا میگن که چه میکنی تنهایی و غذا درست کردن رو ؟ میگم  غدا آماده از خونه  مادرم میارم مسخره کنان میگن چرااا خب درست کن ... ولی  خب  بنظرم هیچکدومشون نکشیدن زندگی تنهایی رو و  عدم وجود چاره ای برای این مشکل رو البته . بعضی ها هم میگن باید زن بگیری ! خب این داستان خودش رو داره ... ولی خب من بلدم تا حدودی آشپزی رو  و میتونم بگم که تجهبیزاتش هم هست اما نکته اینجاست که من که 9 خونه میرسم جونی نموده که غذا بپزم ولی پیش خودم که دارم بررسی میکنم اونقدر ها هم خستگی در وجودم نیست نمیدون شاید سیستم عصبیم رو از دست دادم و درک کمتری از خستگی پیدا کردم. تبدیل به یک  آدم آهنی شدم ! امیدوارم که بتونم هر روز کیفیت زندگیم رو افزایش بدم.

انسانی که انتها نمی شناسد

شاید منظورم خودم باشه ، اون اویل که وارد یک شرکت بزرگ شدم و مبلغ مشخص A تومان رو دریافت میکردم اولش راضی بودم و  به این فکر میکردم که این پول رو چطور باید خرج کنم. بعد که بعضی چیز ها برام روشن شد و حقوق های دیگه رو دیدم (آدمی نیستم که بخوام کنجکاوی کنم و فیش حقوقی ببینم نه) به این نتیجه رسیدم که حقوق بیشتری نیاز دارم یعنی میتونم بشکلی زندگی کنم که خرجم  بیشتر باشه ، راستش من از همون اول کار بیش از حد مستقل بودم یعنی خب جامعه بشکلی هست که یک پسر جوان نمیتئونه از صفر قضیه روی پای خودش بایسه و زندگی رو شروع کنه و حتما باید پدر و مادر پشتوانه ای برایش درنظر گرفته باشند یک پشتوانه مالی حداقلی. من نمیخوام بگم همچین پشتوانه ای نداشتم ولی میخوام بگم که  شاید کمتر کسی با این وضعیت تصمیمات من رو می گرفت. و با همین وضعیت من اگر خانواده ام پشتوانه ای نداشتند شاید حتی اصلا فکر شروع استقلال رو نمی کردم.

حالا بعد از حدود دو سالی که از اون شروع گذشته میخوام بگم که وضعیت ها بهتر شده اما هنوز هم نه تنها من بلکه همه ی آدم هایی که در نزدیکی محیط من هستند دنبال درآمد بیشتر هستند و این کاوش در اغلب موارد انتهایی ندارد. اگر بخوام مثال عددی بزنم مثلا شخصی که 1.5 م  میگره به 3 م فکر میکنه به 3 میلیون که رسید به  4 میلیون فکر میکنه و همین شکل ادامه دارد...

نمیدونم چرا نمیتونیم سقفی  برامون تعیین کنیم  این اشتیاق برای درآمد بسیار خطرناکه چون تقریبا میتونه زندگی رو از آدم سلب کنه. من به شخصه به اینجا رسیدم که نباید این شکل رو ادامه داد ولی نمیدونم چطور نیاز های مالی رو که احساس میکنم هرچه سریع تر  بهشون برسم بهره پوشش بدم. یعنی من الان دنبال ماشین بهتر هستم ، دنبال مسافرت های بهتر هستم ، دنبال مسکن بهتر و ... و این نیاز ها منجرب به این شده که اون سقفه فعلا بی معنی بشه برای من. فعلا راهکاری پیدا نکردم برای توجیه این وضعیت...