اما شمال که بسی گرم بود با اینکه ب برخی از برنامه هام نرسیدم ولی خب اعضای خانوادمو دیدم از همه مهم تر خونه مادر بزرگم رفتم و بازم مهم تر یکی از بچه ها رو دیدم ولی حیف ب برنامه ای ک داشتیم نرسیدیم.
یه مشکل جدید هنوز پا برجاست که فکر کنم باید یکبار دیگه برم شمال اونم بزودی و اون انیه که بنده خدایی که ماشین قبلیم رو خریده و من بهش وکالت انتقال دادم بنا به دلایلی که مریض بودن زنش اعلام شده نرفته پلاک رو فک کنه و راس راس داره واسه خودش با پلاک عزیزم میچرخه که خب این اصلا از نظر قانونی صحیح نیست.
و به من زنگ زدن که اگه ممکنه ی دور روز بهش فرصت بده یعنی تمدید کن وکالتو که پلاک کنه و این حرفها منم گفتم حرفی نیست ولی من نیستم شمال و هر وقت که اومدم باشه میام ولی تو اون 30 روز میبایست اینکارو میکرد بنظرم سی روز که زنش مریض نبود و ... بعدش به یکی دیگه از عوامل فروش گفت که پسر عموش ماشین برداشته رفته پلیس ماشین رو توقیف کرده و نتونسته و این حرفها ... حالا دلیلش برای من اصلا مهم نیست و فقط تنها چیزی که مهمه هزینه زمانی هست که برای من داره و باز هم مشکلی نیست من وقتم رو صرف یک ربع حضور در دفتر خونه و امضا میکنم و بحثی هم نداریم. من نیکی میکنم و در سفید رود می اندازم و امیداورم که ایزد در بیابان دهد باز...
این بود داستان شمال این هفته و تجربه ای که بدست آوردم
اولا : هنگام نقل و انتقال یک هفته به طرف زمان بدم نه یکماه
دوما :پیگیر فک پلاکم هم بشم که مشکل قانونی برای خودم ایجاد نکنه یه وقت.