One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

air pollution

سر درد صبح و سوزش دماغ تا سینوس ها، واقعا حق من شاید نباشه هوای گیلان کجا و .. هوای اینجا تهران ...

پ.ن : شمال ک برم جبران میکنم ...

معذرت

معذرت اگه کمم واسه دلت
نگفتم حرفامو بهت
گذاشتم عاشقم بشی
شدم تمام عامل سرگیجه های دائمت

نفهمیدی که عشق من تو زندگیت مزاحمه

معذرت اگه داد میزدم سرت اگه چشمات همش تره

اگه بعد از این بازی هام میگفتم بار آخره...

دیتینگ, 3th

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

بدار یک نفس ای قاید این زمام جمال

که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال


خیلی مونده تا بفهمم، الان دقیقا اونی شده که نه من میدونم نه اون... اصلا  این وضعیت رو دوست ندارم ... اصلا

آمپاسینگ پیشرفتست ...

ذهنیت - Imagination

تصور ساختن از طرفی  اصلا خوب نیست ، کاری که من کردم و خواهم کرد ، برای آینده خودم مثل همه ی مردم دنیا تصوراتی دارم. اما نکته اینجاست که خیلی دست بالا و یا پایین گرفته میشن اصولا که همین باعث میشه اگر فردای آن روز نرسیدیم بهش ضربه روحی بخوریم.

من خیلی از الان هامو شاید سال ها پیش با یک دید نپخته تری تصور و رویا پردازی میکردم ... که به خیلی هاشون رسیدم و ب خیلی هاشون هم نرسیدم. .. مشکل من هم مثل خیلی های دیگه اینه که شاید کمی بلند پروازی دارم یا کمی بیش از اندازه اهدافم در رویاهام دست نیافتنی هستش یا بزرگ انتخاب میشه ...که البته ماهیت رویا پردازی همینه و این باعث شده که نتونم راهکاری براش پیدا کنم.

نیاز ب یک ریفورم دارم ... امیداورم که بتونم همچین کاری رو کنم.

پ.ن : اهدف مالی و تغییرات جدید تو راهه ... اصلا این بخش زندگی بشر رو دوست ندارم...

دریا - فریدون مشیری

به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست !

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

درین ساحل که من افتاده ام خاموش .

غمم دریا , دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !

خروش موج , با من می کند نجوا ,

که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !

که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ...

مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !

ز پا این بند خونین بر کنم نیست ,

امید آنکه جان خسته ام را ,

به آن نادیده ساحل افکنم نیست !

دیتینگ, Second

هرچی بیشتر که بهش فکر میکنی بیشتر در گیرش میشی ... نکته اینجاست که اون خیلی خوب بلده کارشو و برعکس من که اصلا بلد نیستم حرفه ای باشم مثل اون  ... باید بابت اینکه دیر رسیدم عذر خواهی میکردم اما نکردم... خب البته دفعه پیش هم اون دیر رسید و... .

ی حس حسودی شدید رو من میبینم تو وجودش، همیش حالت تدافعی داره ، نمیدونم چرا به شغلم ، رشته تحصیلی همیشه تیکه میندازه ... . حالا ب شوخی ولی بنظرم همچین حسی رو داره یجورایی.

خیلی درگیری مغزیمو بالا برده نه از بابت چیزهایی که همه ی پسر ها دنبالش هستن، بابت این قضیه که نمیدونم  الان چی درسته و غلطه ، یادمه خیلی هم باهاش قاطی کردم ی موقع ولی خب شاید باید همچین اتفاقاتی می افتاد که اینطوری شد...

دیتینگ بعدی هفته آیندست...احتمالا...

ظرف میوه خشک رو پر شکلات پیک آپ (آلمانیش تو زعفرانیه گیر آوردم)کردم بهش دادم.

این ظرف دوم که توش کیک بود خیلی بزرگتره بهم داده که بیشترشه شکلاتاش....

آخر قضیه رسوندمش تا در خونشون تو سید خندان ، بعدش پدرم دراومد تا تهرانپارس برم ... رسالت هم با این ترافیک سنگین و بیخودش...


English Word Training

تمرین امروز دوتا لغت از کتاب 1100

دیتینگ, First

برخلاف تصمیمی که داشتم دیتینگ ما هم با شخص جدید داستان ...

دیتینگی ک شاید بعد ها ابعادی رو که اصلا بهش فکر نکردم رو داشته باشه ،  اول اینکه کلی خوراکی گرفتم میوه خشک ! ی قوطی میوه  خشک شده.

دوم اینکه بنظرم خوب بود ... سوم اینکه حرف برای گفتن کم بود و این هم دلیل داره ، مهم ترینش شخص خودم بودم که شاید برای کسی قابل درک نباشه ک اینقدر موقعیت اجتماعی خوبی تونسته باشم تو سن 24 سالگی برای خودم ایجاد کرده باشم.

بعدشم که سر درد ناشی از عادت به نیکوتین جان عزیز و ترافیک غلیظ حوالی نو بنیاد، از اونجایی ک ی مدت هر شب ی نخ سیگار از محل کارم تا خونه میکشیدم این شده که فکر کنم بدنم بهش عادت کرده نبودش باعث میشه ک سر درد خفیفی داشته باشم. همش مقصر این بزرگراه صدر هست...ی جعبه سیگار در ماه هم البته چیزی نیست ولی خب عادت نداشتم به این وضعیت  و این خوب نیست.

روز بعدی بنا به دلایلی افتاد برای چهارشنبه البته دلیل همه ی این ملاقات ها بهانه ای بنام یک دستگاه هست ولی خب عیبی نداره ...

چهارشنبه شب هم برای شمال برنامه ریزی کردم تا جمعه هدفمم هم فقط و فقط ایجاد محیطی شاد تو اون مدت برای خودمه ... همین و بس - شکم چرونی مخصوصا...

هوای روز پنج شنبه و جمعه هم خوبه مخصوصا جمعه که  قصد برگشتن دارم ...