One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

دیتینگ پنجم

با تاخیر رسیدم ، ولی من مقصر نبودم ، خودش گفت 11 خورده ای منم 11:27 میدون دانشگاهش بودم.

بسیار غر غر کرد ، اول ک قرار بود بریم سمت دربند و ی صبحونه مهمون کنه ولی نشد چون بنظرم ساعت 12 کسی املت نمیخوره پیشنهاد های رستوران رو هم که قبول نکرد من موندم و ی شکم گشنه و کسی که میگه بریم سمت خونشون خلاصه تهش رسیدیم به آب پرتقال تو شریعتی و تموم امانتی هاشم بهش دادم و رفت.

من فکر میکنم همه با من فرق میکنن از نظر فرهنگی ، و به مشکل دیگه ای ک بر خوردم ضعف و ناتوانی در درک کردن جنس مخالفه حتی رفتار کردن باها البته اون هم بلد نیست و بنظرم که این موضوع رو ساده تر میگیره بقول خودش که قصدم این بود که بدزدمش بندازمش تو بیابون ، شاید حتی به ترس این یک مورد هم فکر کرده...

خلاصه من الان موندم ی آدمی که نمیدونم باید چیکارش کنم ولی شاید کسی که ی قدم جلو میاد انتهای ماجرا نباشه ... نمیدوم برای فرهنگ بدرد نخورمون هم بشدت ناراحتم مردم هنوز هم وقتی ی دختر و پسر رو باهم میبینن نه حتی زیر چشمی بلکه مستقیم دید میزنن نمیدونم دنبال چی هستن حسودی یا دید زدن از روی ... یا مچ گیری ولی این اصلا خوب نیست نه که بخوام بگم این مشکل منه الان بهش پی بردم ها قبل تر ها هم همین بوده یکم یاد بگیریم از غربی ها بد نیست. چطور مربی خارجی میاریم تو فوتبال و ورزش های دیگه که یادمون بده چطور اروپایی بازی کنیم، یکیو بیاریم یا بریم ببینیم اونها چطوری همیشه OK در کنار هم زندگی میکنن بدون هیچگونه مزاحمتی خوبه بخدا.


پ.ن : داشتیم میرفتیم آلمان، که نشد.