One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

بازار بورس ایران3 (سیو سود)

مهم ترین چیزی که در بورس دنبال آن هستید کسب سود محقق شده است، اینکه الان شما سهمی از شرکتی رو به تعداد n دارید و به قیمت 1000 ریال هر سهم در حال حاضر به این معنی نیست که شما n ضربدر 1000 سود دارید، وقتی شما پول در حساب داشته باشید گفته میشود سود دارید.

خب برای تحقق سود باید سیو سود کنید، سیو سود دقیقا یعنی محدود کردن ریسک تا جای ممکن و کلید موفقیت معاملات بورسی هست. باید سعی کنیم همیشه در خارج از مشکلات بمانیم.

شما با سیو سود احتمال برگشت قیمت به پایین رو پیش بینی کردید و باعث میشید که کمتر در نزول ها آسیب ببینید چون شما تا حدی سودتون رو کردید.

مشکلی که همه ی ما انسان ها داریم اینه ک میگیم نه امکان داره بره بالاتر خب بره، اما اگر اومد پایین تر چی ؟ چیکار باید کرد ؟

خب پس شما میتونید با ریسک کمتر سود معقول کنید نه سود بالاتر و ریسک خیلی بالاتر، مطمئن هستم برای من یکی که جواب میده.

نکته ی بعدی در خرید ها : 

ببنید بعد از تحلیل هایی که کردید یا حتی خرید هیجانی و حسی، چیزی که مهمه اینه ک خرید شما باید پلکانی باشه تا بتونید میانگین قیمت خرید کمتری داشته باشید.

من به شخصه خرید پارت های 500000 تومنی میزنم مثلا برای 2 میلیون 4 تا 500 میشه.


قشنگ مثل فیلم پاپیون - Papillon - A Wasted Life

That is quite true
but you are real crime
Yours is the most terrible crime a human being can commit.
I accuse you... ...of a wasted life. Guilty.
The penalty for that is death.
Guilty.
Guilty.
Guilty
وجدان پاپیون بیدارش کرد و همین باعث شد که پس از چندین سال باز هم به فکر فرار باشه، ببینید چیزی جز اعتقادش برای کاری نکرد، چون یه چیزی بود از وجودش قبولش داشت، بنابر این با تمام وجودش میخواستش پس فرار کرد. خیلی قشنگ و تاثیر گذار بود.

نا امید از همه چیز

امروز همسرم پس ازطی 300 کیلومتر راه به دانشگاه خودش رفت، و پیگر پایان نامش شد، در کمال تعجب یکی از داور ها پرپوزال رو که بقیه اساتید اون رو به امضای خودشون رسوندن گم کرده و میگه دوباره پیرینت بگیر بیار برام، همون لحظه همسرم زنگ زده به من میگه چیکار کنم این میگه گمش کرده و... بهش گفتم اول برو به مدیر گروهتون بگو و بعدش اگر نتیجه نگرفتی برو مدیر تحصیلات تکمیلی، بنظرم خیلی بده که دانشگاهی که جزو 20 دانشگاه برتر ایران هست اینطوری بی مسئولیت باشن در قبال دانشجویی که تمام وقت و زندگیشو گذاشته که تحصیل کنه ... یاد یه دوستی افتادم که میگفت ببین تو عادت کردی، دانشجوها توی ایران انقدر درگیر کارهای ادمینستریتیو میشن که اصلا شما نمیرسی به اصل موضوع و  بیشتر درگیر این داستان ها هستی تا درس، راس میگفت، خودم همین دانشگاهی که همسرم درس میخونه فارغ التحصیل شدم  یادمه برای یه موضوعی دنبال یه استادی بودم نهایتش هم کارم رو راه نمی انداخت و چون دانشگاه دلف هلند درس خونده بود فکر میکرد از یجای فیل افتاده، اون زمان یکی بهم گفت شمارشو میدم بهت باید بهش هر هفته زنگ بزنی و پیگرش شی  تا وظیفشو انجام بده و الا نتیجه نمیگیری، خلاصه منم یه دنده گفتم انجام نمیدم و همزمان یک ایمیل با رونوشت به مدیر گروه و مدیر تحصیلات تکمیلی زدم و یک هفته بعد جواب گرفتم.

واقعا هیچ جای امیدی برام نموده . . . آقا چرا انقدر زندگی رو برای هر کسی سخت می کنید؟ واقعا چرا ؟ 

دلار امروز 13240 - قول آقای دکتر همتی نسبت به ریزش دلار. 

لقمه به اندازه دهنت بردار

چند شب پیش  داشتم فیلم پایین رو می دیدیم 


Image result for triple frontier film picture

Triple Frontier

داستان فیلم اینه که یه عده آمریکایی همیشه کله خراب که قبلا نظامی هم بودن و برای سرویس های امنیتی و مبارزه با مواد مخدر کار میکردن به کلشون میزنه یه کار احمقانه ای انجام بدن، البته یکیشون گولشون میزنه، داستان از این قراره که یکی از اینها میگه سرویس جاسوسی کشورشون برای اینکه یک محلی رو شناسایی کنن 17 هزار تا میده، بعد از شناسایی و بهشون گفته میشه که سازمانی در کار نست و خودشون میخوان اون خونه رو که توش پر از پول هست بزنن وقتی میرن توی خونه که اعضای اون خانواده تبهکار برای انجام امور دینی به کلیسا رفتن، تو خونه که وارد میشن اولش هیچ پولی پیدا نمیکنن، بعد یادشون میاد که بهشون گفتن اون خونه خودش یه گاو صندوق بزرگه، به این نتیجه می رسن که دیوار ها رو بکنن، توی دیوار های چیزی بیش از 400 میلیون دلار پول بوده توش و دوستان بجای 2 میلیون دلاری که فکرشو کرده بودن 200 میلیون دلار پول بر میدارن و با یه هلیکوپتر روسی میل که قرار گذاشته بودن فرار میکنن، هلیکوپتره بیشتر از 4 تن نمیتونه بار بلند کنه و برای اینکه از این منطقه رد بشن باید از کوهی به ارتقاع 2000 متر عبور کنن، برای این کار حجم بارشون باید کمتر باشه و تمع میکنن و پولها رو کمتر نمیکنن تا اینکه هلیکوپتر به همین دلیل تو ارتفاع بالا به گیربکسش فشار میاد و خورد میکنه و در روستایی سقوط میکنن، مردم روستا وقتی پول ها رو می بیین حمله میکنن که برشون دارن و اینها بهشون شلیک مکینن و کینه ای به دل روستایی ها میگذارن و بجای با یک میلیون دلار خرج کشته ها  و چند تا قاطر رو میدن میرن که از کوه رد بشن، قافل از اینکه مردم روستا دنبالشون میکنن و یکیشون رو با تیر توی کوه میکشن، در ادامه مسیر جنازه دوستشون که کشته شده بود رو با خودشون میارن که برگردونن به کشورشون

تو راه  با جلگه ای مواجه میشن پر از نیرو های محلی هست و برای اینکه بتونن رد بشن فقط کمی از پول  باید بردارن (رسیدیم به همون لقمه 2 میلیون دلار).


در تمام دقایق پایانی این فیلم شما حسرت این رو میخورید که چرا واقعا نصف اون پول رو برنداشتین که بتونین با هلیکوپتر رد بشید از کوه ؟

گاهی تو زندگی خودم دیدم، تلاش و دست و پا زدن بیش از اندازه آورده ای نداره برام، حتی در بعضی مواقع از دست هم میدم یجورایی انگار حرف مسلمون ها درست در میاد "روزی آدم ها مشخصه نه بیشتر نه کمتر از اون رو صاحب نمی شید" التبه که این حرف نباید بی تحرکی و ... بیاره که آره بابا روزی همینه دیگه همینقدره دیگه تلاش بیشتر فایده ای نداره. 

یکسال و چند روز بعد

یکسال و چند روز بعد...

امروز تصمیم گرفتم که وبلاگم رو آپدیت کنم، حدود یکسالی از آخرین پستم میگذره و تو این یکسال اتفاقات خیلی بزرگی و عجیب و غریبی برای من افتاد، اتفاقاتی که هیچوقت شاید نشه فراموشش کرد و قطعا تجربه هایی با هزینه ی  بسیار بالایی برای من بوده.

لذا یکی از مسائلی که من رو از وبلاگم دور کرده همین مشغله هایی بود که خودم برای خودم ایجاد کردم ولی حالا میخوام دوباره شروع کنم، از راه و اهدافم دور نشدم ولی ابعاد زندگی بزرگتر شده برام و من دیگه یک نفر نیستم (ازدواج کردم) شاید هیچوقت فکرشو نمیکردم که همچین اتفاقی بیفته برام و اون هم انقدر زود ولی من اینکار رو انجام دادم، البته که فکر میکنم تو این شرایط تگزاسی یا به قول خودمون کویت بودن ایران جدای بحث هزینه ها و... بحثی داریم بنام جلو انداختن زندگی و ساختنش زودتر از موعد...

ببینید الان یه مرد 27 ساله اگر بخواد طبق نظریات جدید ازدواج کنه باید حدود 32 و ... اینها اینکار رو انجام بده و نتیجه چیست ؟ نتیجه اینه که باید حدود 35 الی 36 دنبال فرزند باشه خب این چی رو پیش میاره ؟ این موضوع باعث میشه که اولا از نظر پایه ای زندگی نتونه برای خودش بچینه ، دوما هیچ تصمیم خاصی نمیتونه بگیره، مثلا نمیتونه بگه خب ما مهاجرت کنیم به کشوری ثالث بعد شروع کنیم به زندگی ساختن و بعدش و... چرا چون کوتاه ترین راه مهاجرت خودش کم کمش 1.5 الی 2 سال زمان لازم داره، حالا شما اگر توی همون سال های اول موفق بشید بایده حداقل 3 سال در اون کشور ثالث بیس زندگی رو بچینید و بعدش شروع به زندگی کیند.

خب این فرقش چیه با ازدواج و ساختن زندگی تو 32 سالگی در ایران؟

سوال خوب و بجایی هست، فکر میکنم کمتر کسی باشه که  جواب این سوال رو ندونه، جوابش در جا زدن جوانان در این کشور هست، خود من که خدارو شکر درآمد به نسبت خوبی در کشور داشتم حدود 5 تومن در ماه  که یک خانه ی 58 متری در محله ی متوسط به بالا تهران اجاره کرده بودم(فول امکانات) چیزی حدود 100 میلیون تومان رهن کرده بودم در سال 97 ولی در سال 98 به مبلغ 150 میلیون تومان همین خانه را مجدد تمدید نمودم. خب با یه حساب ساده اگر بخوام بگم من سالانه 60 میلیون تومان درآمد دارم و 50 میلیون در سال باید داشته باشم که بتوانم در سال بعدی در خانه ام بمانم چیزی حدود 84 درصد درآمد من صرف محل سقف بالاسرم شده است. فکر میکنم خیلی واضح بود. و اگر درو اندیشی من نبود من باید  خانه اجاره ای ام را به محله های پایین تر که به طبع بزه کاری و دزدی و... بیشتری به دنبال دارد را ببینم.

در ادامه با ابعاد جدید و برانامه های زندگی (غیر محرمانه ها) پست خواهم کرد.

در زمان نگارش این پست قیمت دلار 11450 تومان است.

دیتینگ هفتم لتیان

عص روز شنبه و طبق معمول ترافیک جلوی دانشگاهش... بعدشم ک رفتیم سمت لتیان بصرف ی قوطی هایپ بد مزه و ی تپه ای که هوای فوق العاده ای سمتون می وزید.

و هدیه ای که گرفته بودم براش!

مشکلی که من دارم  اینه ک نمیتونم بفهمم منظور حرکتهاشو و اتفاق بدتری که شاید بیفته مشکلاتیه که ممکن گذشت زمان ایجاد کنه ، از طرفی هم ی گاردی ساخته که نمیشه یکم راحت تر حرفهاشو بزنه آدم نرسه ب موقعی که دیر شده و خسارت ایجاد کرده.

محیط کاری بسیار شلوغی دارم این روزها و همینطور موقعیت های حساسی که وجود داره...

دیتینگ ششم

سر ساعت جلوی در دانشگاه

از ولنجک هم رفتیم سمت ستارخان که ی آب میوه بزنیم ، با توجه به اینکه ماشین رو هم عوض کرده بودم یجورایی  بوی شیرینی دادن هم میومد... بماند که خانوم محترم موقع سوار شدن در ماشینو زد به جدول ی خراشی افتاد ... عیبی نداره البته بنظرم من باید فکر اینجاشم می کردم اما از اونجایی که بارون بود و ... نشد که بشه ،  کلا اون روز برای من روز اتفاقات با ماشین جدید بود...

شمال هم که اومدم چهارشنبه سوریش باز هم شب اتفاقات و بلایای غیر طبیعی روی رنوی بیچاره من بود ... امیدوارم که خوب پیش بره ...

اما تا غروب اون روز که خوش هم گذشت انگار ی چیزی کم بود و اون هم اتفاق جدیدی بود که بعدش افتاد و ... من هنوز نمیدونم چه کاری باید انجام بدم !! که تو ی پست دیگه می نویسم...

دیتینگ- 4th

طباخی صبا - زعفرانیه ، 7.35 صبح یک روز کاری ...

مشکل شدید جای پارک

سفارش سنگینی که نتونستم بخورمش (مغز بسیار سریع احساس سیری بهم دست داد.)

بقول خودش : خیلی خوش گذشت...

هنوز نمید ونم چی درسته و چی غلط ولی ... میخوام ی وقت مشخص کنم همه چیز رو.... .

فعلا هم ک تعطیلات شمال هست و من هم شمالم ...

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

 فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛

    و …

برگرفته از جاییییی

برخی مواقع مثل نوروز فرصت خوبی است تا یک بار دیگر سال گذشته مان را مرور کنیم و ببینیم چقدر از خط فقر واقعی فاصله داشتیم! آیا فقیر بودیم یا غنی؟!