One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

دیتینگ ششم

سر ساعت جلوی در دانشگاه

از ولنجک هم رفتیم سمت ستارخان که ی آب میوه بزنیم ، با توجه به اینکه ماشین رو هم عوض کرده بودم یجورایی  بوی شیرینی دادن هم میومد... بماند که خانوم محترم موقع سوار شدن در ماشینو زد به جدول ی خراشی افتاد ... عیبی نداره البته بنظرم من باید فکر اینجاشم می کردم اما از اونجایی که بارون بود و ... نشد که بشه ،  کلا اون روز برای من روز اتفاقات با ماشین جدید بود...

شمال هم که اومدم چهارشنبه سوریش باز هم شب اتفاقات و بلایای غیر طبیعی روی رنوی بیچاره من بود ... امیدوارم که خوب پیش بره ...

اما تا غروب اون روز که خوش هم گذشت انگار ی چیزی کم بود و اون هم اتفاق جدیدی بود که بعدش افتاد و ... من هنوز نمیدونم چه کاری باید انجام بدم !! که تو ی پست دیگه می نویسم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد