One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

همین حالا

مسابقه ای سی ام هم تموم شد ، الان میتونم واسه خودم برنامه بچینم تا قبل عید و برم پی درسم، زمان زیادی رفت تقریبا یک سوم از زمان رفته و من هنوز نتونستم به اونجایی که میخوام برسم و دارم تلاشمو میکنم امیدوارم که تلاشمو بیشتر کنمو به برنامه هام برسم،هفته آینده یه آزمون دارم از درسهای دانشگاه ، باید توی برنامه هام اون رو هم در نظر بگیرم.

هنوز چهارشنبه ی آتشین نیومده الان که ساعت نزدیکه به یک شبه صدای انفجار ترقه میاد ، نمیدونم چه لذتی میبرن که مردم رو اذیت میکنن خدا میدونه ... "اینم از جامعه ما با فرهنگ غنی و ایرانی ..."

الان هم میخوام یکم درس بخونم و تست بزنم ، بعد تست شاید یه پست دیگه گذاشتم. اما گاهی وقتی به نکته خیلی باریکی میرسم که هروقت  یه جایی گیر کردم از خدا کمک گرفت اما بعضی ها از این کار من باور غلطی دارن ، یعنی یه جواریی فکر مکنن که این خداست که فلان کار رو انجام میده  و یا خودش مستقیم میاد گره رو باز میکنه و کلید رو میده دستت ، بنظرم درسته که بخواست خدا انجام میشه ، اما این دلیل نمیشه که وقتی مثلا یکی یجاش میلنگه و تقصیر خودش بوده اونوقت وقتی گیر میکنه دست به دامان خدا میشه و آخرش هم میبینه که نه هیچ فایده ای نداشته و مشکلش حل نشده و از اون به بعدش یه جورایی با خدا رابطه ی بدی پیدا میکنه. اصلا خدا همه چیزو داده دست خودمون ، هر اتفاقی که میفته در آینده نتیجه اعمال خودمونه ، شک نکنید و شانس بد و سرنوشت بد و تیره و تاریک اصلا ربطی نداره.

آدم خیلی پیچیدست ، گاهی به هرچیز ساده ای فکر کردن خیلی میتونه موثر باشه که آدم خودشو پیدا کنه و یه تکونی به خودش بده . از هر چیزی حتی خیلی ساده به آسونی گذشتن یعنی خیلی چیزها رو گم کردن...

فعلا ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد