One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

A.L.O

دلم برای کودکیم تنگ شده ، میخوام همون پسری باشم که یه بیسکویت میگیره دستش و بهش گاز میزنه و به دوربین نگاه میکنه تا عکس بگیرن ازش. یکی که هیچ مشکلی نداره و همه افکارش اون اسباب بازی هستش که تازه براش خریدن و بالا سرش گذاشته تا صبح بشه و باهاش بازی کنه "یادمه یه کامیون 12 چرخ بود" تو پلاستیک حتی شب هم بیدار شد و بهش نگاه کرد که سر جاش هست یا نه ، بعدش خوابید و صبح بیدار شد و باهاش بازی کرد. چیزی که میخوام همونه اون دورانی که گذشت و هیچیو نمیفهمیدم. خیلی دلم برای خودم تنگ شده ...

سخته که یه چیزایی رو داشته باشی و نفهمی ولی یه چیزایی رو نداری و میفهمی. "فقط بعضی ها هستن که میفهمن من چی میگم."

چیز قشنگی که دوستش هم دارم - خواننده شهاب حسینی


دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمند
نشسته بر اسب سفید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش..
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش..

کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پُر آبم
روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو..
از خواب شیرین ناگه پریدم
او را ندیدم دیگر کنارم به خدا
جانم رسیده از غصه بر لب
هر روز و هر شب در انتظارم به خدا..

دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمند
نشسته رو اسب سفید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
..می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش


پ.ن: مشوشم مشوش ... درگیری ذهنی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد