One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

لقمه به اندازه دهنت بردار

چند شب پیش  داشتم فیلم پایین رو می دیدیم 


Image result for triple frontier film picture

Triple Frontier

داستان فیلم اینه که یه عده آمریکایی همیشه کله خراب که قبلا نظامی هم بودن و برای سرویس های امنیتی و مبارزه با مواد مخدر کار میکردن به کلشون میزنه یه کار احمقانه ای انجام بدن، البته یکیشون گولشون میزنه، داستان از این قراره که یکی از اینها میگه سرویس جاسوسی کشورشون برای اینکه یک محلی رو شناسایی کنن 17 هزار تا میده، بعد از شناسایی و بهشون گفته میشه که سازمانی در کار نست و خودشون میخوان اون خونه رو که توش پر از پول هست بزنن وقتی میرن توی خونه که اعضای اون خانواده تبهکار برای انجام امور دینی به کلیسا رفتن، تو خونه که وارد میشن اولش هیچ پولی پیدا نمیکنن، بعد یادشون میاد که بهشون گفتن اون خونه خودش یه گاو صندوق بزرگه، به این نتیجه می رسن که دیوار ها رو بکنن، توی دیوار های چیزی بیش از 400 میلیون دلار پول بوده توش و دوستان بجای 2 میلیون دلاری که فکرشو کرده بودن 200 میلیون دلار پول بر میدارن و با یه هلیکوپتر روسی میل که قرار گذاشته بودن فرار میکنن، هلیکوپتره بیشتر از 4 تن نمیتونه بار بلند کنه و برای اینکه از این منطقه رد بشن باید از کوهی به ارتقاع 2000 متر عبور کنن، برای این کار حجم بارشون باید کمتر باشه و تمع میکنن و پولها رو کمتر نمیکنن تا اینکه هلیکوپتر به همین دلیل تو ارتفاع بالا به گیربکسش فشار میاد و خورد میکنه و در روستایی سقوط میکنن، مردم روستا وقتی پول ها رو می بیین حمله میکنن که برشون دارن و اینها بهشون شلیک مکینن و کینه ای به دل روستایی ها میگذارن و بجای با یک میلیون دلار خرج کشته ها  و چند تا قاطر رو میدن میرن که از کوه رد بشن، قافل از اینکه مردم روستا دنبالشون میکنن و یکیشون رو با تیر توی کوه میکشن، در ادامه مسیر جنازه دوستشون که کشته شده بود رو با خودشون میارن که برگردونن به کشورشون

تو راه  با جلگه ای مواجه میشن پر از نیرو های محلی هست و برای اینکه بتونن رد بشن فقط کمی از پول  باید بردارن (رسیدیم به همون لقمه 2 میلیون دلار).


در تمام دقایق پایانی این فیلم شما حسرت این رو میخورید که چرا واقعا نصف اون پول رو برنداشتین که بتونین با هلیکوپتر رد بشید از کوه ؟

گاهی تو زندگی خودم دیدم، تلاش و دست و پا زدن بیش از اندازه آورده ای نداره برام، حتی در بعضی مواقع از دست هم میدم یجورایی انگار حرف مسلمون ها درست در میاد "روزی آدم ها مشخصه نه بیشتر نه کمتر از اون رو صاحب نمی شید" التبه که این حرف نباید بی تحرکی و ... بیاره که آره بابا روزی همینه دیگه همینقدره دیگه تلاش بیشتر فایده ای نداره. 

پذریش برای رشته حقوق در کشور های آمریکای شمالی و انگلستان پست 1

اولا که در آمریکا اخذ پذیرش صرفا با ارایه مدارک به سازمان LSAT امکان پذیر هست، شما مدارک را به این سازمان ارایه میکنید، مدارک شما باید ترجمه رسمی مدرک اصلی باشند و اصل ترجمه را به آنجا می فرستید.

بعد این دانشگاه مدارک شما و سطح دانشجویی شما را تشخیص می دهد و سپس امکان انتخاب دانشگاه برای شما ممکن است. حدود 90 درصد دانشگاه های آمریکا این روال را دارند در کانادا هم به همین شکل سازمان خاصی عهده دار این موضوع است.

حقوق در کشور های آمریکای شمالی بصورت Common Law است یعنی کیس محور موضوع را پیش می برند ولی در ایران حقوق بصورت Civil Law  و قوانین مکتوبی که از پیش نوشه شده می باشد.

رشته حقوق در دانشگاه های آمریکا و کانادا و تا حدودی انگلیس به  بخش های زیر تقسیم میشه .

L.L.B  یا همون لیسانس حقوق

L.L.M یا همون فوق لیسانس حقوق که 9 ماه یا یکساله است

J.D  دکتری  - که سه ساله هست
S.J.D  دکتری حقوق -  که برای ورود به مقطع باید L.L.M داشته باشید

L.P.C دوره ای حقوق در انگلستان

خب برای Bar Exam هم که مشخصا در کشور های کانادا و آمریکا باید LSAT داشته باشید.
اصولا دانشگاهی که J.D حقوق داره برای این رشته فاند و کمک هزینه و آف و... ارایه میکنه و برای مقاطع پایین تر شانس ارایه چنین فیچر هایی برای پذیرش خیلی کمتر هست.

دانشگاه های برای رشته حقوق تو مقطع  L.L.M اصولا فاندی ارایه نمی کنند و هزینه ی شهریه یکساله ی این دوره چیزی حدود 40 تا 60 هزار دلار آمریکا هست.

اما در صورت درخواست و بسته به شرایط دانشجو امکان آف دادن روی شهریه هست به طوری که شهریه ویو میشه و شما معاف از پرداخت شهریه میشوید ولی خب هزینه های زندگی، بیمه و ... با شماست.

بعضی دانشگاه ها این آپشن رو دارند که شما بعد از اینکه L.L.M رو اخذ کردید اگر دانشجوی برتر دوره بودید بصورت مستقیم آفر مقطع J.D رو به شما بدن که این خب خیلی خوبه چون J.D خودش پیش نیاز داره و اون پیش نیازش LSAT هست اینطوری دیگه شما LSAT رو رد میکنید.



اطلاعات بالا جمع آوری مکتوب شرایط فعلی کشور ها و با توجه به کلیه اطلاعات ارایه شده در تمامی منابع، سایت ها، فیلم ها و... است.

منطق انتخاب کشور

برای رفتن  چه تحصیلی/چه مهاجرتی، کشور هایی که زبان انگلیسی دارند مستعد تر هستند، اما با چندتا از دوستان که صحبت میکردم به این موضوع ایردا می گرفتن، مثلا یکی میگفت این حرفت درست نیست چون ببین آلمان درسته انگلیسی نیست ولی رشد جمعیتی منفی داره و این باعث شده نیاز به نیروی انسانی داشته باشه و مهاجر پذیر بشه و چون کشور بسیار پیشرفته ای هست وضعیت خوبی برای رفتن داره.

حالا کدوم کشور ها بصورت دفاکتو یا بالفعل انگلیسی زبان هستند :

انگلستان

کانادا

ایرلند

ایالات محتده آمریکا

نیوزلند

استرالیا

خیلی از کشور های دیگه مثل هند، سنگاپور، کشور های عربی حاشیه خلیج فارس هم زبان انگلیسی رو به عنوان زبان اصلی(درصد بیشتر مردم مسلط هستند) نه رسمی استفاده می کنند ولی قالب نیست. همچنین کشور های زیادی در آفریقا این زبان رو بکار می برند.

اما خب اگر بخوایم بررسی درست بکنیم باید ببینیم مهاجر پذیر ترین کشور ها کدوم ها هستن.

منابع داخلی :

1- سوئد 

2-کانادا (en)

3-سوئیس

4- استرالیا(en)

5-آلمان

6-نروژ

7-ایالات متحده آمریکا (en)

8-هلند

9-فنلاند

10-دانمارک

منابع خارجی :

India
Spain and Italy
Australia
Canada and France
United Arab Emirates
United Kingdom
Russia
Germany
Saudi Arabia
United States of America

لینک اطلاعات بیشتر : کلیک کنید

خب خیلی راحت تر الان میشه نتیجه گیری کرد که الویت با کشور هاییه که مهاجر پذیر تر هستند، البته که نیوزلند سرد و بی روح اون طرف کره زمین هم مهاجر پذیر هست ولی خب یه کشوری مثل انگلیس حرفی برای گفتن بین آلمان و کانادا نداره واسه گفتن، ایالات متحده هم که برنامه منظم مهاجرتی داره و کمتر کیسی بصورت های دیگه قبول میکنه.

گام بعدی در ایستگاه پرتاب تحصیلی : انتخاب کشور هایی که دانشگاه های بیشتر بارنک های خوب دارند هست. که این خودش پروسه ای داره و در پست های بعدی بررسی میکنمشون.

آزاد سازی مدارک دانشگاهی در ایران وقوانین جدید

برای کلیه مقاطع تحصیلی توی این کشور به رایگان آموزش دیده شده شما تعهدی دارید که هزینه هارو به نحوی جبران کنید، خب این موضوع خودش چند راه برای شما قرار داده:

1- خرید مدرک طبق تعرفه ای که وزارت علوم اعلام میکنه هر ساله(مثلا و رودی 91 ترمی آ تومن)

2- ارایه سابقه کار به مدتی که در برگه موقت گواهی فارغ التحصیلی دارید.

3- ارایه گواهی عدم اشتغال به کار از سازمان تامین اجتماعی  در سطح اداره کل استان

مورد 1 : چیزی که مشخصه بوده تا این سالها اعلام رسمی تعرفه خرید خدمات آموزش رایگان طبق تعهدی که در مدرک شما صادر شده بود. اما طی سالهای اخیر من نتونستم هیچگونه بخشنامه ای برای ورودی های جدید پیدا کنم مثلا تا سال 93 رو دیدم و لی از وان به بعد گویا باید به سامانه سجاد وزارت علوم مراجعه کرد و اونجا نتیجه و هزینه مشخص میشه که خب این خودش به دور از شفافیت باید باشه.

مورد شماره 2: خب چیزی که مشخصه شما به مقدار تعیین شده در مدرک موقت سابقه کار قابل اثبات (بیمه تامین اجتماعی و....) برای دانشگاه ارایه میکنید و لغو تعهد می شوید. این بخش هم بصورت سیستمی انجام میشه - من خودم 66 ماه تعهد به خدمت دارم که بزودی آزاد سازی رو انجام میدهم و مراحل اون رو در پست جدایی به اشتراک خواهم گذاشت.

مورد شماره 3: شما صرفا (تاکید میکنم صرفا) 6 ما پس ازر فارغ التحصیلی فرصت دارید تا به شرکت های کاریابی مراجعه کنید و درخواست کاریابی بدید، که اونها هم پس از 6 ماه به شما جواب عدم امکان پیدا کردن کار مناسب با مدرک تحصیلی رو به شما بدهند و پس از آن طی نامه ای از اداره کل استان دستور آزاد سازی مدارک رو به دانشگاه بدهند. کلیه این فرآیند ها بصورت سیستمی انجام میشه و امکان تغییر در تاریخ وجود ندارد.

شما اگر 6 ماه از زمان فارغ التحصیلی تان گذشته باشه متاسفانه فرصت رو از دست داده اید.

آزاد سازی مدارک مقاطع بالاتر مثلا کارشناسی ارشد، تعهد کارشناسی رو هم لغو میکنه.

همچنین قوانین هر روزه در حال تغییر است لطفا هر از چندگاهی  به سایت وزارت علوم - بخش امور فارغ التحصیلان مراجعه کنید - قوانین فوق در بخشنامه سال 1396 درج شده بود.

پیش تر شما یکسال از تاریخ فراغت فرصت داشتید درخواست بدهید ولی این قانون به یکباره به 6 ما تبدیل شد.

گرین کارت + موسسه زبان

* گیرین کارت

خب برای گیرین کارت امثال هم مثل هر سال اقدام کردم، اما با توجه به اینکه برای ثبت نام همسر هم باید پاسپورت نامبر داشته باشیم و نداشتیم، رفتیم که پاسپورت بگیریم، پلیس + 10 که روبروی پارک ملت هست و حدودای ساعت 11 صبح اونجا بودیم، خب خیلی خلوت بود، لبته فکر میکنم بی ربط هم اربعین و سفرای کشور عراق نباشه چو تا این موقع همه اونهایی که لازم بود پاس بگیرن برای رفتن تا الان گرفتن، اما روال پاس گرفتن برای همسرم: 

شما به اتفاق همسرتون به پلیس پلاس 10 مراجعه میکنید با کارت ملی همسرتون اقدام به اخذ فرم پاس میکنید که سه ماه اعتبار داره تا دوباره به پلیس پلاس ده مراجعه کنید و روال رو پیش بگیرید. فرم رو که پر میکنید در انتهای فرم بخشی داره که توی اون بخش نباید چیزی بنویسید و فرم رو ببرید به دفتر اسناد رسمی که  مجوز خروج از کشور به همسرتان بدهید، این موضوع رو متصدی های پلیس پلاس ده بهتون نمیگن تا یکبار اشتباه کنید و بعدش دوباره فرم بگیرید مبلغ هر فرم هم 1400 تومان هست.

در ادامه ما به علت نبود مدارک شناسایی من نتونستیم پاس رو برای همسرم بگیریم و چون نمی رسیم به نظرم که این این موضوع منصرف شدیم تا این لحظه و امسال شانسمون رو فقط با بلیط من آزمایش میکنیم.

* آموزشگاه زبان

آموزشگاهی که ما رفتیم برای موضوع زبان نزدیک میدون ونک هستش این آموزشگاه برای مدرک آیلتس اول از شما میخواد که آزمون مک بدید، آزمون مک رو در دو سطح فول و بودن مهارت شنیداری داره که خب به ترتیب 200 و 130 تومن باید شارژ کنید.

فعلا  اقدامی نکردیم در این خصوص و به تعطیلات میخوایم بریم و بعدش تصمیم بگیریم. ولی فکر میکنم علاوه بر همسرم که باید مدرک زبان رو بگیره من هم باید برای آیلتس اقدام کنم، چون فکر میکنم اینطوری خیلی راحت تر میتونم کار پیدا کنم. ضمن اینکه همسرم باید برای 7.5 تلاش کنه، من باید 6.5 رو تارگت کنم، میتونم 7 رو هم در نظر بگیرم ولی فکر میکنم با این وضعیت کار نرسم بهش و بیخودی سنگ بزرگ علامت نزدن بشه.

برنامه ی پیش روی ما

قبل از هر چیزی میخوام توضیحاتی بدم در خصوص خودم و برنامه ای که من در پیش گرفتم.

من بعد از تحصیلات Graduate و Undergraduate که خودم داشتم مدت 5 سال کار هم چه در کنارش چه بعدش انجام دادم. خب این موضوع کمی باعث شده از قالب آکادمیک فاصله بگیرم،  بعد از ازدواج همسرم که هم رتبه های خوبی در کنکور لیسانس و فوق لیسانس کسب کرده و همینطور در حال تحصیل ترم های آخر کارشناسی ارشدش هست خوب گزینه بهتری برای اینه که اقدام کنیم و براش پذیرش دانشگاهی  رو بگیریم. راستش اوایل که من با باهاش در خصوص این موضوعات صحبت می کردم خیلی سفت و سخت میگفت من میتونم اینجا موفق بشم و زندگی خوبی رو می بینم، من خیلی تلاش کردم مثال هایی براش بیارم که همه چیز اینطوری که تو رویایی فکر میکنی نیست و نمیتونیم انقدر مثبت ببینیم اما تاثیرش خیلی کم بود تا اینکه  چندتا از هم کلاسی هاش که بقول خودش خیلی تاپ تر بودن از نظر علمی رفتن از ایران خب این خیلی موثر بود و بصورت مستقیم من فقط سکوت میکردم که خودش تصمیم بگیره تا اینکه یک روزی فکراشو کرد و گفت اینجا موندن نتیجه ی خوبی نباید داشته باشه خب این موضوع رو خودش به اینجا رسونده بود و این خیلی خوب بود.

من پیش خودم فکر کردم خب برای اینکه تسریع ببخشم این موضوع رو بریم موسسات اعزام دانشجو تو تهران ببنیم چطوریه اوضاع، رفتم سایت وزارت علوم یه لیستی از موسساتی رو دیدم که نوشته بود مجاز برای کشور هایی خاص و... فایلش رو دانلود کردم و یه چند جایی تماس گرفتم و صحبت کردم و اطلاعات گرفتم و برخی رو هم قرار گذاشتم که با هم بریم.

نکته ای که توی تماس ها فهمیدم اگر موسسه برای شما پذیرشی بگیرد که فاند داشته باشد درصدی از مقدار فاند رو باید به عنوان هزینه بپردازید(10 درصد اگر اشتباه نکنم) خب این موضوع نشون دهنده اینه که موسسات اولا تلاش میکنن فاند بگیرن دوما سعی بر فول فاند و اینها خواهند داشت.

توی تماس ها هم پاسخ های مختلفی میشنیدم، که ما برای فاند کاری نمیکنیم، شماباید 25 هزار دلار داشته باشید سالی، این رشته برای فلان جا خوب نیست، و... خب این خیلی متفاوت و گسترده بود. یعنی موسسات خودشون نمیدونستن چطوریه داستان، ضمن اینکه رشته همسر من هم کمی با اونهایی که میرن اون طرف فرق داشت. خلاصه برای یک موسسه وقت گرفتیم که حضوری بریم، موسسه توی خیابون ملاصدرا نرسیده به پل کردستان بود من اون روز کمی زودتر با ماشین رفتم سمت اون موسسه و همسرم هم اومد تا میدون ونک که با هم بریم، رفتیم موسسه و صحبت های خانم محترمی که گویا مدیر اون موسسه بود رو شنیدیم، از حرفهایی که میزد انگار که ما لقمه ی مناسبی نیستیم (رشته راحتی برای پذیرش نیست که سریع ردیفش کنه و ما از اون بچه پولدارهاش نیستیم که بخوایم پذیرش با شهریه بگیریم که سریع اوکی کنه پولشو بگیره یا علی) تازه قبل این موضوع هم ما هماهنگ کرده بودیم با هم که به حرفهای منفی یا خیلی مثبت موسسه توجه زیادی نکنیم.

اومدیم بیرون قرار های بعدی موسسات هم به پیشنهاد همسرم کنسل شد، چون اعتقادش این شد که اینها اینکاره نیستن، راستشو بخواین منم همین نظر رو دارم، چون فکر میکنم که شکم سیر هستن و دنبال کار مفت و پول مفتش هستن نه اینکه واقعا خدمات مناسبی ارایه بدن اون هم البته دلیل داره چون اولا اینجا ایران هست و دوما قشر تحصیل کرده بیچاره این کشور راهی جز فرار کردن ندارن و سوما هم انقدر زیاد هستن در مقابل چهارتا موسسه که نگو ... چهارم اینکه بچه هایی که پولدار هستن هم این راهو برای فرار انتخاب میکنن، بهر حال کار و اخلاق حرفه ای تو این صنف نمی بینید.

برای مثال بگم، با موسسه ای غضنفر مانند تماس گرفتم گفتم که وقت میخوام 2 هفته دیگه بهم وقت داد، یعنی متخصص مغز و اعصاب هم اینشکلی نیست. خب این خودش گویای شلوغی وضعیت این موسسات هست.

البته که جلسه اول مشاوره که حدود 20 دقیقه هم بیشتر نیست رایگان است ولی من فکر میکنم تجربه خیلی چیزهایی مثل این آدم رو هم آسوده خاطر  میکنه و هم چشم و گوش باز ولو اینکه هیچ نتیجه ای نگیرید میتونید بهره برداری های خاص خودتون رو  داشته باشید.

و اما تصمیم بر این شد که خودمان برنامه را پیش ببریم 

یکسال و چند روز بعد

یکسال و چند روز بعد...

امروز تصمیم گرفتم که وبلاگم رو آپدیت کنم، حدود یکسالی از آخرین پستم میگذره و تو این یکسال اتفاقات خیلی بزرگی و عجیب و غریبی برای من افتاد، اتفاقاتی که هیچوقت شاید نشه فراموشش کرد و قطعا تجربه هایی با هزینه ی  بسیار بالایی برای من بوده.

لذا یکی از مسائلی که من رو از وبلاگم دور کرده همین مشغله هایی بود که خودم برای خودم ایجاد کردم ولی حالا میخوام دوباره شروع کنم، از راه و اهدافم دور نشدم ولی ابعاد زندگی بزرگتر شده برام و من دیگه یک نفر نیستم (ازدواج کردم) شاید هیچوقت فکرشو نمیکردم که همچین اتفاقی بیفته برام و اون هم انقدر زود ولی من اینکار رو انجام دادم، البته که فکر میکنم تو این شرایط تگزاسی یا به قول خودمون کویت بودن ایران جدای بحث هزینه ها و... بحثی داریم بنام جلو انداختن زندگی و ساختنش زودتر از موعد...

ببینید الان یه مرد 27 ساله اگر بخواد طبق نظریات جدید ازدواج کنه باید حدود 32 و ... اینها اینکار رو انجام بده و نتیجه چیست ؟ نتیجه اینه که باید حدود 35 الی 36 دنبال فرزند باشه خب این چی رو پیش میاره ؟ این موضوع باعث میشه که اولا از نظر پایه ای زندگی نتونه برای خودش بچینه ، دوما هیچ تصمیم خاصی نمیتونه بگیره، مثلا نمیتونه بگه خب ما مهاجرت کنیم به کشوری ثالث بعد شروع کنیم به زندگی ساختن و بعدش و... چرا چون کوتاه ترین راه مهاجرت خودش کم کمش 1.5 الی 2 سال زمان لازم داره، حالا شما اگر توی همون سال های اول موفق بشید بایده حداقل 3 سال در اون کشور ثالث بیس زندگی رو بچینید و بعدش شروع به زندگی کیند.

خب این فرقش چیه با ازدواج و ساختن زندگی تو 32 سالگی در ایران؟

سوال خوب و بجایی هست، فکر میکنم کمتر کسی باشه که  جواب این سوال رو ندونه، جوابش در جا زدن جوانان در این کشور هست، خود من که خدارو شکر درآمد به نسبت خوبی در کشور داشتم حدود 5 تومن در ماه  که یک خانه ی 58 متری در محله ی متوسط به بالا تهران اجاره کرده بودم(فول امکانات) چیزی حدود 100 میلیون تومان رهن کرده بودم در سال 97 ولی در سال 98 به مبلغ 150 میلیون تومان همین خانه را مجدد تمدید نمودم. خب با یه حساب ساده اگر بخوام بگم من سالانه 60 میلیون تومان درآمد دارم و 50 میلیون در سال باید داشته باشم که بتوانم در سال بعدی در خانه ام بمانم چیزی حدود 84 درصد درآمد من صرف محل سقف بالاسرم شده است. فکر میکنم خیلی واضح بود. و اگر درو اندیشی من نبود من باید  خانه اجاره ای ام را به محله های پایین تر که به طبع بزه کاری و دزدی و... بیشتری به دنبال دارد را ببینم.

در ادامه با ابعاد جدید و برانامه های زندگی (غیر محرمانه ها) پست خواهم کرد.

در زمان نگارش این پست قیمت دلار 11450 تومان است.

روزگار میچرخد

روزگاری که الان به وقف مراد تو می چرخه یک روزی می چرخه و میشه اونی که نباید باشه .. نمیشه گفت فردا چه اتفاقی می افته و لی من با چشم های خود دیدم که همه چیز چرخید و تو اونی که رفتار بدی داشتی باید نگران این باشی که همون بلا سرت بیاد، ولی اگه اون هم مثل تو باشه باید بدونه یک روزی همون اتفاق برای خودش خواهد افتاد.

امروز مردم کشور دلار 10 هزارتومانی را تجربه کردند، همانهایی که دلا 18 تومنی را خریدند و به کاهش ارزش پول ملی دامن زدند، امروز چوپ آن رفتارشان را خوردند.

مردم بد کشور من حاضرند ارزش پول ملی خود را که مبنای دریافت حقوق و گذران روزی خود است را کم ارزش کنند و ضرر کنند، کجای دنیا همچین آدم هایی دارد ؟

همکار من 10 هزار دلار در موقعی که دلار 10200 بود خرید کرده است، تا وقتی که خرید نکرده  بود حال بدی داشت و همیشه قیمت ها را دنبال می کرد و به همه اعلام می کرد.

امروز که دلار 10 تومن شده است گفت من از خدامه که بیاد پایین ، من بهش گفتم خب برو بفروش دلار هاتو که بیاد پایین و تو هم متضرر نشی، گفت نه نمی فروشم خب این آدم یا معنی حرفی را که  می زند نمی فهمد و واقعا جاهل است و یا بقیه را جاهل می داند ولی مطئن هستم نادان نیست.

کاش کشورم ایران جایی برای ماندن بود.

چند ماهی که نبودم

خیلی ناراحتم از اینکه5 ماه   وبلاگم نبودم، دلیل زیاد دارم ولی بنظرم توجهی نمیشه آورد... بهر حال مشکلات برای همه هست.

این روزها هم درگیرم درگیری یک مدیری که خیلی از کارهاش اشتباهه، و من نمیتونم کار کنم، اعصابم خورد میشه تقابل میکنم هم اون عصبی میشه و هم من... چرا باید ایران اینطوری باشه ؟ چرا پول بیت المال برای کسی که میگه امام حسین رو قبول داره و نمازه  و روزه میگیره حتی برای حضرت فاطمه لباس مشکی میپوشه نمی فهمه که بیت المال امانتیه دستش، نمیتونه هرطوری که خواست به هر قیمتی خرجش کنه ... اصلا براش مهم نیست ... دروغ میگه، تفرقه ایجاد میکنه که کار خودشو پیش ببره  ، پس خدا کجاست ؟ بهش اعتراض کردم این روندی که کل مجموعه در پیش گرفته میشه دقیقا دزدی، برگشته گفت : "فلان مدیر همه پولو کیشیده بالا" میتونی بگیریش ؟ برو بگیر .. متاسفم شدم از اینکه اونجا بودم و اینو شنیدم. چون اون دزد شده پس ما میتونیم هر کاری بکنیم.

اعتقاد دروغ خیلی بده کاش کافر بود و تو این موقعیت بود.. به نمایشی که میده بهش قدرت دادن، فکر میکنن (عین خر) که  آدم خوبیه "ولی نیست" و قدرت داره ! که کارهایی که نباید رو انجام بده. کی باید درست بشیم ؟ هرگز ! کلی آدم  در حال یادگرفتن از اینها هستن و هرگز ایران درست بشو نیست...


شرح ماجرای شمال این آخر هفته

اما شمال که بسی گرم بود با اینکه ب برخی از برنامه هام نرسیدم  ولی خب اعضای خانوادمو دیدم از همه مهم تر خونه مادر بزرگم رفتم و بازم مهم تر یکی از بچه ها رو دیدم ولی حیف ب برنامه ای ک داشتیم نرسیدیم.

یه مشکل جدید هنوز پا برجاست که فکر کنم باید یکبار دیگه برم شمال اونم بزودی و اون انیه که بنده خدایی که ماشین قبلیم رو خریده و من بهش وکالت انتقال دادم بنا به دلایلی که مریض بودن زنش اعلام شده نرفته پلاک رو فک کنه و راس راس داره واسه خودش با پلاک عزیزم میچرخه که خب این اصلا از نظر قانونی صحیح نیست.

و به من زنگ زدن که  اگه ممکنه ی دور روز بهش فرصت بده یعنی تمدید کن وکالتو که پلاک کنه و این حرفها منم گفتم حرفی نیست ولی من نیستم شمال و هر وقت که اومدم باشه میام ولی تو اون 30 روز میبایست اینکارو میکرد بنظرم سی روز که زنش مریض نبود و ... بعدش به یکی دیگه از عوامل فروش گفت که پسر عموش ماشین برداشته رفته پلیس ماشین رو توقیف کرده و نتونسته و این حرفها ... حالا دلیلش برای من اصلا مهم نیست و فقط تنها چیزی که مهمه هزینه زمانی هست که برای من داره و باز هم مشکلی نیست  من وقتم رو صرف یک ربع حضور در دفتر خونه و امضا میکنم و بحثی هم نداریم. من نیکی میکنم و در سفید رود می اندازم  و امیداورم که ایزد در بیابان دهد باز...

این بود داستان شمال این هفته و تجربه ای که بدست آوردم

اولا : هنگام نقل و انتقال یک هفته به طرف زمان بدم نه یکماه

دوما :پیگیر فک پلاکم هم بشم که مشکل قانونی برای خودم  ایجاد نکنه یه وقت.

آخر هفته این ماه و شمال

آخر هفته این ماه اومد و به سرم زد که بریم شمال، اولا که هم رفتشو خوردم به ترافیک همت تهران کوفتی و هم برگشتش رو خوردم به ترافیک کرج-تهران اما در کل بد نبود ولی هوا به شدت گرم و شرجی بود و فقط زیر کولرش خوش میگذشت دریاش هم خوب بود ی جورایی آروم بود.

موقع رفتن هم که تقریبا با ایست قلبی مواجه بودم یجورایی داستان هم از این قراره که تو راه خوابم میگیره ساعت خدود 12 شب میرم تو پارکینگ آزاد راه که بخوابم یه نیم ساعتی میخوابم  بعدش خواب میبینم که پشت فرمونم و خواب آلودگی دارم  و درحال منحرف شدن از جاده هستم تو این زمان هاست که میپرم از خواب و میبینم که پشت فرمون هستم و جلو هم گاردریل هستش محکم پامو میکوبم به ترمز یطوری که فکر کنم پدال کج شده... اما پلاستیکیه ... بعدش سریعا قلب شروع میکنه به تند تپیدن و یخورده بهش فشار میاد ... حس بدی بود با این اتفاق بازم زد بسرم که برم بیمارستان شهید رجایی ی تست قلبی چیزی بدم..


این روز های گرم تابستان 96

نبودم ، ی جورایی دل و دماغ نوشتن رو نداشتم، به شدت درگیر کار بودم فشار کاری روم بود ضمن اینکه تکلیف خونه رو هم میبایست روشن  می کردم که خدا رو شکر روشن شد.این روز ها هم خیلی درگیرم ولی میخوام بیام و بنویسم شاید ی شروع عمیق طوفانی شایدم نه یه شروع آبکی برای نوشتن چون الان میگم. جدای همه ی اینها هنوز امیدوار به اینکه یک آبان ماهی ثبت نام کنم و یک اردیبهشت ماهی اکسپت شم و همه چیز تموم بشه.

این روزها اما خیلی بیشتر از اینها درگیرم حتی پنجشنبه و جمعه ها هم میرم ک ی چیزهایی یاد بگیرم و این کار شمال رفتن رو خیلی سخت کرده، باید مرخصی تو بقیه روزه ها بگیرم ولی امیدوارم که اینکارم جواب بده.یکی دو ماه دیگه نتیجش مشخص میشه.


دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد

آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

از آتش سودای تو و خار جفایت

آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست

اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست


پ.ن : دلم واسه کودکی هام تنگ شده (برای بار دوم)، دلم واسه تو هم تنگ شده خیلی خوب میشد اگه میرفتیم همون رستورانی ک گفتم ... اما نشد.

Electronic Diversity Visa 2017

Based on the information provided, the Entry HAS NOT BEEN SELECTED for further processing for the Electronic Diversity Visa program at this time.

همه چیز تمام شد

شاید اصلا نباید شروع میشد، حالا که تموم شده افسوسی هم نیست.از نظر اون که خوب تموم نشد اما از من نظر بسیار کودکانه بود.

بعضی چیزها شروع میشن که که تموم شن ، از همون اول هم بوش میاد که نباید انتهای جالبی داشته باشه و تم موضوع اینه که آقای احمق وقتتو حروم کردی ، خب برای همچین چیزی هزینه کردن احمقانست ولی من هزینه پرداخت کردم ک یادبگیرم یکسری چیزها رو که  اصلا قابل انتقال با تجربه دیگران نیست ،باید هزینه کنی و پرداخت هزینه باعث میشه که در پرداخت های نهایی بهتر عمل کنی حالا این ماجرا  هرچقدر جلوتر رفته باشه و عمیق باشه هزینه بیشتری کردی و حتی ریسک زندگی هم داره  ولی خب این یک باید هست.

امروز دارم به این فکر میکنم که چیکار باید انجام بدم واسه آیندم ؟ درآمد بیشتر ؟ سرمایه گذاری ؟ کسب دانش بیشتر ؟ تاکی تو یه Loop باید باشم ؟منظور لوپ زندگی هستش،  الان که  24 سال 10 ماه 21 روز گذشته از روزی که اولین بار به این دنیا اومدم هنوز هیچی نشده  باید برنامه ریزی کنم که تو سن 28-27 سالگی به  کجای دنیا غیراز  این مملکت باید فرار کنم ؟

زندگی تو ایران یکم سخته، همه چیز در دسترس نیست...


باید استایل زندگیمو تغییر بدم

غزل شماره 6 - شیخ بهایی


دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!

نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی

که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را

نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید