One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

One day in goal point

Story of an iranian boy who wants to immigrate to ..... like a country

دل شعر

زخم شب می شد کبود ، در بیابانی که من بودم
نه پر مرغی هوای صاف را می سود
نه صدای پای من همچون دگر شب ها

ضربه ای بر ضربه می افزود

- - - -

سهراب سپهری

ارتباطات ، سربازی

وضعیت خدمت سربازی : مشمول                                   توضیحات : معافیت تحصیلی

وضعیت خدمت سربازی : معافیت                               توضیحات : معافیت پزشکی


نمیدونم ، ارتباطات بعضی اتفاق ها تو زندگی  رو میتونم ربط بدم به چیزی هایی که باید میبود و نیست ؟ یعنی یه جورایی لطف خدا رو دارم میبینم . تو نگاه من نتیجه میشه زحمتی که کشیدم . تو نگاه همه میشه موفقیت بزرگ ، راه پر پیچ و خمی که  شجاعت پشتش بود ، حمایت وجود داشت (پدرم) ولی اون هم الان راضیه از کاری که کرده با اینکه کمی تار بود براش و لی رضایت داره ، خدا رو شکر بعضی اتفاق ها هم برای من یک نوع سود بود ، یعنی حتی میتونم بگم نرسیدن یه فکس از یک جا ب یک جا (با اینکه تو سال 2016 وارد میشیم و بخوام بگم که این خیلی زشته که ما هنوز یک فکس نمیتونیم بفرستیم) ولی خب اتفاق بود دیگه... خدا رو شکر مکینم فکر میکنم داره بهم برمیگرده ، ولی خب خیلی چیزها رو  نداشتم ی زمانی الان هم ندارم . نمیدونم احساسم بهم میگه این اتفاقات و امکان بودن برخی چیزها نشانه ای از اینه که دیدی اونجا کمبود بود ؟ حالا ایجا هواتو داریم. شاید یه زمانی خیلی گرون هزینه دادم خیلی گرون ، هنوزم دارم میدم ولی خب داره جبران میشه ، امیدوارم بتونم پارادایم ذهنیم رو همین شکلی نگه دارم.

تردید نداره ، برو دنبالش ، عقبش که اوکی هست ، بقیش هم  درست میشه... .. اونم بی پارتی یا با پارتی کسی بنام خدا (دمت گرم)

حافظه تصویری (Human Photo Memory) یا Eidetic memory

ذهن انسان پیچیده ترین واحد پردازشگر مرکزی موجود در دنیا ، ساخت خدا و با توانایی بی نهایت گیگاهرتز پردازش منطقی ، وابسطه به یک بدن است. و قابلیت های متفاوتی از جمله ذخیره اطلاعات را دارد. مدت زیادی میشه که به میخوام چیزی رو نداشته باشم اون هم حافظه تصویری هستش. Photo Memory  یک نوع نگهداری از اطلاعات در مغز انسان هست که بیشتر در افرادی با سنین 12-6 وجود داره ، و برخی از فراد به لحاظ شرایط هوشی. حالا نمیدونم این حافظه تصویری ما هرچی خاطره بد ، اتفاق بد ، شرایط بد ، و ... بد و بد رو Review میکنه، شاید چیزی هست که خودم میخوام ! نمیدونم ...



پ.ن : این روز ها بنا به دلایل متعددی حالم خوش نیست.

My Life position

خدارو شکر میکنم بخاطر همه چیزهایی که به من داد و نداد.اونهایی رو که ندارم صلاح و حکمتی درش اومده با اینکه درک 95 درصدش برای من سخته ولی میتونم بگم که  خالقم بودی میتونستی همینم که هستم ندی !! پس بقول ارباب کوتوله گیملی در فیلم سه گانه ارباب حلقه ها "خالق را سپاس" .


اما جدا از همه اینها من تا الان سعی کردم که درست زندگی کنم ، راستش سرگذشت زندگی من شاید جالب باشه , حداقل برای خودم. که فراموش نکنم بعضی چیزها رو. خیلی چیز ها یاد گرفتم و دیدم که به اینجا رسیدم. از نظر مالی هم خانوادم در سطح متوسطی قرار داره که بصورت جدی و فول تایم در طول تحصیلاتم تا دوره کارشناسی کار نکردم(منظورم اسخدامی هستش). ولی دیگه نمیتونستم منتظر یک سری چیزها بمونم و دنبال کار رفتم که در حال حاظر مشغول هستم و باز هم خیلی چیزها یادگرفتم. تو محیط های بزرگی حضور داشتم و دارم.انسانهای به ظاهر شریفی رو دیدم و همچنین انسانهای شرافت مندی.دیدم جامعه ای رو که صداقتی ندارند ولی من همیشه سعی کردم صادق باشم.فکر میکنم به حقوق شخصی تجاوز نکردم حداقل عمدا شاید غیر عمد اتفاق افتاده باشه که امیدوارم خدا و شخصش منو ببخشه. اما به حقوقم تجاوز شده ، آن هم در منظر قدرت و جایی که اگر سیاست بخرج نمیدادی بدتر هم میشد.


اما سیاست کاری فعالیت  بسیار بدی است که بشخصه ازش متنفر هستم ولی گاهی اوقات ایجاب میکنه توهم علارقم میلت کاری رو انجام بدی که میدونی اشتباه است. حداقل در نگاه خودت. این تفاوت عملکرد های نهایی رو بشدت تحت تاثیر قرار میده.


دروغ برای پیش بردن اهداف ، یادمه برای دریافت یک وعده غذا کمی زودتر از بقیه  دروغی گفته شد. خب شما اگر این رو ببنید امکان داره حرفی رو از این انسان قبول کنید؟!


در همه جای دنیا انسان ها رو به تعالی و رشد اجتماعی ، علمی ، فرهنگی و اقتصادی هستند. اما ما در ایران فقط به یکدیگر نگاه میکنیم و دنبال عیب دیگران هستیم.


به امید آنکه به فهمی دسته جمعی برای جامعه ای با فرهنگ برسیم

Conversation between bilbo and gandolf @ Hobbit 1

Bilbo Bagins: I have never used a sword in my life

Gandolf : And I hope you never have to

But if you do , remember this :

True courage is about knowing not when to take a life , But when to spare one

 


True Mind Loop

عدم حس مسولیت :

ما در قبال خیلی چیز ها مسول هستیم ، رفتارمون گفتارمون ، کردارمون و حقی که دیگران بر گردن ما دارند. و هیچ توجیهی ندارد. احساس میکنم رفتار دیگران داره این امکان رو فراهم میکنه که من از احساس مسولیتم کم بشه. یادمه دوران دبیرستان ، دوم بود حدودا با یکی از دوستان قرار داشتم ، ساعتش دقیق یادمه قرار شد 5.30 روبروی ایستگاه آتش نشانی ببینیمش و بریم جایی ، من خیلی برام مهم بود که سر موقع اونجا باشم و 5.20 دقیقه سر قرار بودم اما اون به موقع نیومد از همون روز احساس کردم اون کار رفیقم روی من تاثیر گذاشت. که الان قرار هام چندی تاخیر داره ولی علتش مشغله کاری و ترافیکه نه از روی بی خیالی.

خواب مقطع :

شب ها به موقع تقریبا میخوابم اما نمیدونم چرا هر دو ساعت بیدار میشم ، خواب مقطع خیلی بده.و صبح عصبی رو شروع میکنه ، اما جالبه که خوابم از قبل سبک تر شده و به راحتی بیدار میشم. تو این فکر هستم که برم دکتر یا از آرام بخش استفاده کنم.

فکر میکنم درست راه میروم:

شاید کارهایی که میکنم به علم خودم صحیحه ، و نتیجه بخشه ولی تهه دلم یه تردید هایی هست ، ترید از اینکه بعضی چیزها برای من ساخته نشده و هی با خودم میگم داری اشتباه میکنی داری اشتباه میکنی ...

اضافه کاری :

چهارشنبه 3.5 ساعت کار بیشتر (اضافه کاری) که معلوم نیست پرداخت میشود یا خیر،اون هم به این دلیل که آقای نماینده کار فرما هنوز نمیدونه باید همه کار ها رو خودش در دست بگیره ، و من فقط اعلام میکنم. خلاصه اواخر ساعت کاری امروز متوجه شد ای بابا شما که کاری رو از پیش نبردید و ... بهرحال بنده به این نتیجه رسیدم که احقمان را همی احمق فرض کنی بس واست و بگذار این نیز بگذرد.

نوروز 94 و دومین روز کاری

دومین روز کاری ، یکی از خواب آلود ترین روز ها بود ، البته بعد از ناهار اونم به علت خوردن و خوابیدن بیش از اندازه در یک هفته اول نوروز،اما بعد یک هفته برمیگرده به روال عادی (قبل) خودش. بهر حال تغییراتی که برای من حاصل شده خیلی بیشتر از این سختی هاست یا میشه گفت این یک اپسیلونشه. امیدوارم که سال کاری خوبی برام رقم بخوره ، و همچنین برای دیگر دوستان و همکاران.


پ.ن : پیشرفت شغلی برابر است با افزایش مهارت با توجه به محیط شغلی

Notice

اگر نمی خواهیم بازیچه دستان هر فرومایه و مایه تمسخر هر نادانی شویم، اولین قانون خویشتن داری و تنهایی است.
آرتور شوپنهاور

A.L.O

دلم برای کودکیم تنگ شده ، میخوام همون پسری باشم که یه بیسکویت میگیره دستش و بهش گاز میزنه و به دوربین نگاه میکنه تا عکس بگیرن ازش. یکی که هیچ مشکلی نداره و همه افکارش اون اسباب بازی هستش که تازه براش خریدن و بالا سرش گذاشته تا صبح بشه و باهاش بازی کنه "یادمه یه کامیون 12 چرخ بود" تو پلاستیک حتی شب هم بیدار شد و بهش نگاه کرد که سر جاش هست یا نه ، بعدش خوابید و صبح بیدار شد و باهاش بازی کرد. چیزی که میخوام همونه اون دورانی که گذشت و هیچیو نمیفهمیدم. خیلی دلم برای خودم تنگ شده ...

سخته که یه چیزایی رو داشته باشی و نفهمی ولی یه چیزایی رو نداری و میفهمی. "فقط بعضی ها هستن که میفهمن من چی میگم."

چیز قشنگی که دوستش هم دارم - خواننده شهاب حسینی


دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمند
نشسته بر اسب سفید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش..
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش..

کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پُر آبم
روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو..
از خواب شیرین ناگه پریدم
او را ندیدم دیگر کنارم به خدا
جانم رسیده از غصه بر لب
هر روز و هر شب در انتظارم به خدا..

دیدم تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمند
نشسته رو اسب سفید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
..می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش


پ.ن: مشوشم مشوش ... درگیری ذهنی...

In the moment

بعضی [=برخی] چیزا رُ نمی‌تونی بفهمی، ولی همین مسئله رُ هم با حدسُ گمون نمی‌شه فهمید. باید صبور [=شکیبا] باشی وُ به تجربه کردن ادامه بدی تا بفهمی که نمی‌تونی بفهمی! اینجوری زندگی کردن، دنیا رُ برات جذاب می‌کنه."مارک تواین"



پایان امتحانات و تلاشی جدید برای ساختاری جدید

امتحانات دانشگاه تموم شد ، امیدوارم که نتیجه اونی که فکر میکنم باشه ، اما خیلی سخت گذشت همه جوره میتونست بهتر هم باشه ولی خب دیگه ... به اندازه ای که میتونستم باشم بودم.

کم کم دارم به یک سال اول از عمر وبلاگم نزدیک میشم ، مرور که میکنم خیلی از اتفاق هایی که برام افتاده یادم میاد... خیلی از خاطراتی که تلخ تلخ بود و خیلی هاش شیرین ...

ساختار جدیدی باید برای خودم بسازم ، یک ساختار دقیق و محکم که زبان توش نقش پر رنگ تری داشته باشه و بتونم به اونهایی که میخوام برسم. وبلاگم هم خیلی تنهاست باید بیشتر براش وقت بگذارم... تا الان که نتونستم...

Thanks God

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا

***
پس [بدان که] با دشوارى آسانى است
آرى با دشوارى آسانى است

با تشکر ویژه از خدا ، بابت تمامی نعمت هاش و حکمت هایی که به من داد و در سر راهم گذاشت.

خواب عجیب

چند شب پیش خواب دیدم که تو یک محیطی هستم که یک ظلمی داره به یک عده ای مثل زن و بچه بی دفاعی میشه اما من هرچقدر میخوام برم کمکشون کنم کاری از دستم بر نمیاد و فقط دارم بشدت گریه میکنم بعد از خواب یهو بیدار شدم دیدم واقعا دارم گریه میکنم.خواب عجیبی بود!نمیدونم چه ربطی به ماه محرم و... میتونه داشته باشه اما شاید هم برگرده به موضوعی که چند وقت پیش به خودش درگیر کرده بود که مربوط به روح مرده ای در بدنم بود ، چون از نظر یکی اطرافیان بیش از حد به تکنولوژی و مجازی بودن پیچیده شدم و دارم به یک آدم بی روح و بی احساس تبدیل میشم مدتی در این باره باخودم فکر کردم دیدم شاید کمی حقیقت داشته باشه ، و من تو این زمینه بازنده بازی زندگی باشم چون انسان ها از زندگی که در پیش میگیرن اهداف خاصی رو دنبال میکنند و این اهداف اگر در نهایت دقت انتخاب نشه به ابعاد دیگر زندگی لطمه میزنه و مثلا از دست دادن حس لطافت روح و یا بی احساس شدن به محیط اطراف و چون یکشبه این وضع ایجاد نشده یک شبه هم درست نمیشه و مشکلات خاص خودش رو ایجاد میکنه. امیدوارم دیگه از این خوابها نبینم.

مهاجرت و تاثیرات آن بر کشور مبدا(Immigration)

مهاجرت توی نگاه اول خیلی ساده و جابجایی از نقطه A به نقطه B برای مقاصد خاصی دیده میشه مثلا مقاصدی نظیر علمی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و... اما تاثیرات گسترده و عمیقی در جامعه داره که در طی چند ده سال آتی نمایان میشه فرض کنید یک زن و یا مرد باهوش از کشور خارج میشه که اگر در کشور میموند و حاصل ازدواج او با یک فرد دیگر فرزندی با سهم هوشی فرد باهوش در جامعه خواهد بود این موضوع علاوه اصل مهاجرت است که یک فرد متخصص ، باهوش ، توانا و نیروی جوان از کشور خارج شده است.

طبق بررسی هاسی کارشناسان از آینده مهاجرت در کشور ایران که یک کشور نا پایدار است چنین بوده " وقتی در یک جامعه شرایط به گونه‌ای باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک می‌کنند، نه تنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر می‌کند، بلکه در دراز مدت، ذخیره ژنتیکی کشور را نیز فقیرتر می‌کند در واقع، یک نخبه علمی یا اقتصادی که از کشور خارج می‌شود، تنها دانش و استعداد فردی یا مقداری ثروت مادی از کشور خارج نمی‌کند، بلکه ژن‌های نخبگی و کارآمدی را نیز با خود می‌برد تا نسل‌های بعدی او در خارج از کشور مادری از آن بهره مند شوند و جوامع میزبان‌شان را از آن بهره‌مند سازند بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، ایران با ضریب مهاجرت 15 درصد، رتبه اول را در میان 61 کشور توسعه نیافته و در حال توسعه دارا می‌باشد و می‌توان تخمین زد که در طی سه دهه اخیر حداقل سه واحد از ضریب هوشی متوسط ایرانی‌ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پیدا کرده است."

اما مسولین در چه وضعیتی بسر میبرند ؟ آیا کسی از این دیدگاه موضوع را برسی کرده؟ یا راهکارهای سختگیرانه تر کردن یا بقول معروف 7 خان رستم را 14 خان کردن ارایه و اجرا شده! بهر حال تنها چیزی که بنظرم در کشورمان مهم نیست مردمان آن هستند و البته آینده شان. امیدوارم که وضعیت بهبود پیدا کنه ...

18 اکتبر

امروز 18 اکتبر ( 26 مهر ماه ) سالروز مرگ توماس ادیسون مخترع آمریکایی که تحولات عظیمی در حوزه الکتریسیته برای دنیا ایجاد کرد. وقتی ادیسون در دوره ابتدایی درس می‌خواند مدیر مدرسه وی اعتقاد داشت که ادیسون شاگرد کودنی است و عذر وی را از مدرسه خواست. و این برای من خیلی جالبه که یک همچین شخصی میشه یک مخترع بزرگ که در حوزه وسیعی کار میکرد و فقط محدود به چیزی که ما شنیدیم همیشه "لامپ" نبود. گرچه به نوعی گفتند که لامپ رو هم ادیسون اختراع نکرده چون واقعیت ماجرا این بود که بیشتر اختراعات ادیسون تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان قبلی بود و ادیسون با همکاری اطرافیانش در نوآوری‌هاش و اختراعاتش بهش کمک میکردند. اما خب این هم خودش علاوه بر اون بخشی که مربوط به ایده آوری و خلاقیت فردی میشه یه مدیریت قوی نیاز داره که ادیسون این قابلیتو داشت. اما نکته جالب تر اینکه ادیسون زمانی که یک طرحی رو به پایان میرسوند خبری از نام افرادی که بهش کمک کردند نبود و همه چیز رو به نام خودش تموم میکرد. زمانی که لامپ رو دوباره اختراع کرد برای ثبتش به اداره اختراعات ایالات متحده رفت اما اونها بهش گفتند که اختراع لامپ توسط ویلیام سایر انجام گرفته و فقط رشته ای درون لامپ بود رو براش به ثبت رسوندن.نکته خیلی جالبی که یکی از همکارهای ادیسون گفت این بود که :"نیکلا تسلا فیزیکدان بزرگ و یکی از همکاران ادیسون دربارهٔ روش او برای حل مسائل می‌نویسد: «اگر ادیسون می‌خواست سوزنی را در انبار کاهی پیدا کند، با پشتکارفراوان دانه به دانه رشته‌های کاه را کنار می‌زد تا بالاخره سوزن نمایان شود. بارها با تأسف شاهد بودم که چگونه بخش اعظم وقت و انرژی او صرف یافتن یک فرمول جزئی یا انجام دادن محاسبه‌ای کوچک می‌شد. » ادیسون خود نیز در این‌باره گفته‌است: «نوآوری عبارت است از یک درصد الهام روح و نود و نه درصد عرق ریختن و تلاش کردن. »"


روحش شاد ، نمیدونم اگر همچین آدمی تو کشور ما بود چه اتفاقی می افتاد ...